کد مطلب:28809 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

نکوهش امام،یاران خودرابه خاطربی میلی برای رفتن به سوی شام












2753. الغارات - به نقل از قیس بن سكن -: در مَسكِن[1] بودیم كه شنیدم علی علیه السلام می گفت:

«ای گروه مهاجران! "ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّواْ عَلَی أَدْبَارِكُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَسِرِینَ؛[2] وارد سرزمین مقدّسی شوید كه خداوند برایتان نوشته است و باز نگردید كه زیانكار خواهید شد"».

با درنگ و این پا و آن پا كردن، گفتند: سرما شدید است - كه جنگشان زمستان بود -. حضرت فرمود: «آنان نیز مثل شما سردشان می شود».

آنان اقدامی نكردند و روی برتافتند. چون امام علیه السلام رفتارشان را دید، فرمود: «اُف بر شما! این روشی است كه بر شما جاری است».[3].

2754. شرح نهج البلاغة - به نقل از ابی ودّاك -: پس از واقعه نهروان، چون مردم تمایلی برای رفتن به سوی شام نشان ندادند، علی علیه السلام به آنان روی آورد و در نُخیله فرودشان آورد و به مردم فرمان داد كه در لشكرگاه خود باشند و خود را آماده جهاد كنند و با زنان و فرزندانشان كم تر دیدار كنند، تا آنان را به سوی دشمنشان كوچ دهد.

این رأی و تصمیم، درست بود - اگر عمل می كردند -؛ ولی آنان عمل نكردند و به تدریج گریخته، به كوفه وارد شدند و آن حضرت را با گروهی اندك از سرشناسان باقی گذاشتند و لشكرگاه خالی شد. نه آنان كه وارد كوفه شدند، دوباره نزد امام برگشتند، نه آنان كه با وی مانده بودند، صبر كردند. چون چنین دید، وارد كوفه شد.

نصر بن مزاحم گوید: در كوفه برای مردم خطبه خواند و این نخستین سخنرانی وی پس از بازگشت از جنگ خوارج بود. فرمود:

«ای مردم! آماده پیكار با گروهی شوید كه در جهاد با آنان، قرب پروردگار عزوجلاست و دست یافتن به وسیله نزد او؛ گروهی سرگردانندگان از حق كه آن را نمی بینند، خوگرفتگان به جور و ستم كه از آن برنمی گردند، گروهی دور از قرآن و جدا از دین، سرگشته در طغیان و حیرت زده در امواج گم راهی. تا می توانید [ برای مبارزه با آنان] نیرو و مَركب فراهم آورید و بر خدا توكّل كنید كه خدا برای پشتیبانی شما كافی است».

آنان (سپاه علی علیه السلام) نه كوچیدند، نه پراكنده شدند. [ علی علیه السلام ] آنان را چند روز وا گذاشت. سپس در خطابه ای به آنان فرمود:

«اُف بر شما! از ملامت شما به ستوه آمدم. آیا زندگی دون را به جای آخرت، و ذلّت را به جای عزّت پسندیده اید؟ هرگاه به جهاد با دشمنتان فرا می خوانم، چشمانتان از اضطراب می چرخد، گویا در سختی مرگ و سرمستیِ پریشانی به سرمی برید. راه سخنم بر شما بسته می شود و حیران می شوید. گویا دل هایتان دیوانه گشته و نمی فهمید. شما هرگز امین مورد اعتماد و تكیه گاه استوار نبوده اید، و نه یارانی ویژه و پرتوان كه نیازی به شما افتد. شما جز مثل شتران بی ساربان نیستید كه از هر سو گردآوری شوند، از سوی دیگر پراكنده گردند.

به خدا سوگند، برای افروختن آتش نبرد، بد مردمانی هستید! با شما حیله می كنند و نیرنگ نمی زنید، شهرهای اطراف شما را می كاهند و نمی شورید، دشمنانتان از شما غافل نیستند و شما در خواب غفلتید. به خدا سوگند، آنان كه یكدیگر را یاری نكنند مغلوب اند. به خدا سوگند، چنین می پندارم كه اگر شعله جنگ برافروزد و آتش مرگ داغ شود، آن گونه كه سر از بدن جدا می شود، شما از اطراف پسر ابوطالب جدا شوید.

به خدا سوگند، هركس زمینه ساز تسلّط دشمن شود كه دشمن، گوشت او را از استخوان جدا كند و استخوانش را بشكند و پوستش را بكَند، درماندگی اش بس بزرگ و قلبش بس ناتوان خواهد بود. پس تو [ ای شنونده، ] اگر می خواهی همو باش. امّا من، به خدا سوگند، پیش از آن كه چنین فرصتی به دشمن دهم، ضربت شمشیر مشرفی[4] خواهد بود؛ ضربتی كه پاره های استخوان سر بپرد و بازوها و قدم ها قطع شود و پس از آن، آنچه خدا بخواهد، می كند.

ای مردم! همانا شما را بر من حقّی و مرا بر شما حقّی است. حقّ شما بر من عبارت است از: خیرخواهی برای شما، افزایش درآمدهای عمومی شما، آموزش شما تا جاهل نمانید و تأدیب شما تا بیاموزید. امّا حقّ من بر شما وفای به بیعت، خیرخواهی در حضور و پشتِ سر، اجابتِ دعوت و اطاعت فرمان است. شما در پستی، شیران نافرمانید و در جنگ و سختی، روبهان حیله گر. مرد جنگی بیدار است. آگاه باشید، آن كه مغلوب شود، از پای درآمده، غارت می گردد.[5].









    1. نام جایی در كوفه نزدیك اَوانا در ساحل نهر دُجیل كه نبردی میان عبدالملك مروان و مصعب بن زبیر در آن جا رخ داد و مصعب كشته شد. قبر او هم در آن جاست. (معجم البلدان: 127/5).
    2. مائده، آیه 21.
    3. الغارات: 26/1، شرح نهج البلاغة: 193/2.
    4. نام منطقه ای كه شمشیرهای برّان منسوب به آن جاست. (م)
    5. شرح نهج البلاغة: 193/2 و 189، تاریخ الطبری: 90/ 5، أنساب الأشراف: 153/3.